سبقت در اسلام ایمان و هجرت
گفتیم شش ساله بود که به خانه پیامبر آمد و تحت کفالتش قرار گرفت.همه گاه همراه و همدم پیامبر بود از راه و روش او،از سخنان و برنامه زندگى او بهره بسیار گرفت و نظم و انضباط زندگى را از او آموخت.
او چنان با پیامبر مانوس شد که مىشد او را واجد همان روح و روان پیامبر دانست و الحق ارواح متجانس یکدیگر را جذب مىکنند و ارواح متخالف به دفع هم مىپردازند.على کوچک و خردسال است ولى روحى عظیم از سنخ روح نبوت در اوست.پیامبر خود در سخنى فرموده بود من و على از نورى واحد آفریده شدهایم.بدین سان هم خوئى و انس آن دو با یکدیگر امرى طبیعى بود.
ایمان او در کودکى
رسول خدا صلى الله علیه و آله چهل ساله بود که به نبوت مبعوث شد و على در آن هنگام 10 سال بیشتر نداشت.رسول خدا صلى الله علیه و آله نبوتش را اظهار کرد.خدیجه همسر او بر اساس آشنائى با سوابقش دعوت او را پذیرا شد و على به عنوان دومین مؤمن بهپیامبر و نخستین او از گروه مردان این دعوت را پذیرا شد.
بدین سان او با فطرت توحید به دنیا آمد و هرگز به سوى بت روى نیاورد و هیچگاه به بتى سجده نکرد. در ایمان هم بر دیگران پیشى گرفت و تولد عقلانى خود را با اسلام آغاز نمود.خود در سخنى به همین نکته اشاره کرده و مىفرماید:فانى ولدت على الفطرة و سبقت الى الایمان و الهجرة (1) .من بر فطرت توحید به دنیا آمدم و در ایمان و هجرت بر دیگران سبقت جستمو هم از کودکى خود یاد کرده و مىفرماید:
-و لم یجمع بیت واحد فى الاسلام غیر رسول الله صلى الله علیه و آله-و خدیجة و انا ثالثهما ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ریح النبوة (2) .2-در آن روزگار اسلام در خانهاى نیامده بود جز در خانه رسول الله صلى الله علیه و آله و خدیجه که من نفر سوم آنها بودم.نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت و پیامبرى را مىبوئیدم.
اسلام او در کودکى مورد تایید اکثر مورخان از اهل سنت است.ابن هشام در سیره خود مىنویسد او در 10 سالگى با بصیرت کاملى به پیامبر ایمان آورد و گوى سبقت را از دیگران ربود (3) ابن صباغ هم از زمان على پذیرش اسلام را در کودکى تایید مىکند سبقتکم فى الاسلام طفلا صغیرا ما بلغت اوان حلمى (4) البته برخى از اهل سنت در این زمینه نظر دیگرى دارند (5) على اول من آمن در اینکه نخستین فرد از مردان که به اسلام ایمان آوردهاند کیست؟توده مردم از اهل سنتسخنانى دارند که مورد تایید علماى آنها و گروه شیعیان نیست.همه علماى شیعه و اکثر علماى اهل سنتبر این امر اتفاق دارند که على اول من اسلم است و اول من آمن.پیامبر فرمود:یا على انت اول المؤمنین ایمانا و اول المسلمین اسلاما (6) طبرى هم در اینرابطه مىگوید او در ده سالگى به پیامبر ایمان آورد و گوى سبقت و ایمان را از دیگران ربود (7) .ابن هشام مىگوید بعث النبى صلى الله علیه و آله و آله یوم الاثنین و اسلم على یوم الثلاثاء (8) پیامبر در دوشنبه مبعوث شد و على علیه السلام در سهشنبه به او ایمان آورد.
خود امام در موردى بسیار به اول من آمن بودن خود تصریح کرد که یکى دو نمونهاش را در همین فصل خواندیم و اینک نمونه دیگر آن را بنگریم.او در سخن 131 فرمود:اللهم انى اول من اناب،و سمع و اجاب، لم یسبقنى الا رسول الله صلى الله علیه و آله و آله بالصلوة (9) -بار خدایا من نخستین کسى هستم که به حق رسیده و آن را شنیده و پذیرفته است.هیچکس بر من به نماز پیشى نگرفت مگر رسول خدا صلى الله علیه و آله.
اسناد در این زمینه بسیارند و نخستین مسلمان بودن او مورد اتفاق فریقین است و حتى افرادى چون ابن اثیر و دیگران به آن تصریح دارند (10) .و انگهى اهل سنت نمىتوانند سخن على علیه السلام را در این زمینه تکذیب کنند زیرا که او را خلیفه پیامبر مىشناسند.
زیر سؤال بردن ایمان او
بسیارى از علماى اهل سنت ایمان آوردن او را در کودکى قبول دارند ولى تشکیک کردهاند که او بالغ نبوده و ایمانش درست نیست!!این دعوى به چند علت رد است.نخستین دلیل اینکه رسول خدا که سخن او حق است و فصل،اسلام او را قبول کرده.ثانیا قرآن در داستان حضرت عیسى که طفلى تازه متولد بود نقل مىکند که از همان سن دعوى نبوت کرد:انى عبد الله آتنى الکتاب و جعلنى نبیا و... 11) و یا درباره یحیى مىگوید ما در خردسالى به او حکم نبوت و کتاب دادیم:یا یحیى خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا (12) .و این آیات ساخته شخص پیامبر نیست که وحى الهى است.مىدانیم که رسول الله از روى هوى و هوس سخنى نگفت و هر چه گفت وحى بود:و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى (13) .ثالثا باید دانست فرق استبین تکلیف شرعى و مسؤولیت انجام وظیفه با قبول ایمان.اگر على به سن بلوغ نرسیده استبدین معنى است که تکلیف و مسؤولیتشرعى ندارد،نه بدان معناست که هر غیر مکلفى حرف و باور او بیحساب است.
در مجلس خویشاوندان
شنیدید در سال سوم بعثت پیامبر مجلسى از خویشاوندان تشکیل داد و به حکم خداوند که فرمان و انذر عشیرتک الاقربین (14) را صادر کرده بود ماموریتیافتبه دعوت آنها بپردازد و چنین کرد:
در آن مجلس احدى دعوت او را اجابت نکرد.پیامبر فرموده بود هر که دعوت مرا براى نخستین بار بپذیرد وصى من وزیر من و جانشین من خواهد بود.و على شهادتین گفت و دعوت او را اجابت کرد. رسول خدا باز هم همان سخن را تکرار کرد و تنها على علیه السلام او را اجابت نمود.براى بار سوم پس از شنیدن اجابت و شهادتین على فرمود:
انت اخى،و وزیرى،و خلیفتى من بعدى (15) .تو برادر منى،وزیر منى،و پس از من تو جانشین منى.و ابو لهب به مسخره به ابو طالب گفته بود تو از این پس باید تابع برادر زاده و پسرت باشى (16) .
آرى على وزیر و برادر و خلیفه رسول شد و در آن هنگام سیزده سال بیشترنداشت و در آغاز دوران نوجوانى،و بدون در نظر گرفتن شرایط عصمت و امامت او،تنها به اتکاى دید عادى و طبیعى که درباره دیگر افراد این سنین هم مصداق دارد،در سن استدلال عقلانى و منطقى بود.این عظمت روح على را نشان مىدهد که در این سن به منصب وزارت پیامبر خاتم رسید.
تبعیت از پیامبر
بدین سان على لحظهاى به خدا شرک نورزید و از همه در اسلام مقدم شد (17) .او با تمام وجود اسلام را پذیرا شد و با همه هستى و وجود بدان ایمان آورد و در راه تبعیت از اسلام و نگاهبانى از آن و از آورنده آن از سر و جان مایه گذارد (18) .
زندگى او در دوران بعثت فصل جدید و ارزندهاى از زندگى را به روى او مىگشاید.دورانى است که همه هوش و گوش او متوجه اسلام است.خانه پیامبر مدرسه وحى شد و محمد صلى الله علیه و آله معلم قرآن على.و طبیعى است که از این مدرسه و آن معلم چه فارغ التحصیلى تحویل جهان وجود داده مىشود.
پیامبر خود مىفرمود فرشتگان به مدت 7 سال بر من و على درود مىفرستادند زیر در این مدت شهادتى (از دنیاى مردان) به توحید از زمین به آسمان بالا نمىرفت جز از من و از على علیه السلام صلت الملائکة على و على على سبع سنین و ذلک انه لم ترفع شهادة ان لا اله الا الله الى السماء الا منى و من على (19) .
همگام با پیامبر
مقدمه
اینک محمد صلى الله علیه و آله به نبوت رسیده و با پروردگارش از طریق وحى ارتباطى ویژه دارد. فرشتگان مقربى به خانه او آمد و شد دارند و در این خانه انوار رسالت و وحى درخشان است و ایمان و هدایت را در آن آشیانه است.
على علیه السلام چهارده ساله است و در این خانه زندگى مىکند و تدریجا وارد دنیاى نوجوانى شده و چهره و قیافهاى مردانه پیدا مىکند.دعوت پیامبر آشکار شد و او هنوز در عنفوان نوجوانى است.حیات او رنگ اسلامى دارد و على علیه السلام هم اسلامى مىاندیشد.ناگزیر همکار و کمک کار رسول است و این همکارى را در نشر دعوت پیامبر و آشنا کردن گوشهاى جاهلان به حقایق اسلام نقش و تاثیرى فوق العاده است.
همگام با رسول خدا صلى الله علیه و آله
على از همان دوران خردسالى همگام پیامبر بود و در دوران سیزده ساله بعثتبا او همگامتر.خود فرمود،همانند بچه شترى که به دنبال مادرش روان باشد با او در حرکتبود.به پیامبر نزدیک بود،هم از نظر جسم و بدن و هم از نظر روان.رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرموده بود:خداوند به من امر فرمود ترا به خود نزدیک کنم و به تو رموز و اسرار اسلام را بیاموزم و تو آنها را فرا گیرى و آیهاى آمد و و تو گوش شنواى اسلام هستى (21) على علیه السلام همه جا و در همه موارد همراه و همگام پیامبر بود،در شادى و غم،در حزن و الم،و همه جا انس توام با خلوص خود را به پیامبر نشان داد. او عضوى از صف کوچک نماز جماعت پیامبر بود،و طبعا در صدمات و آزار وارده از مشرکان سهمى و نصیبى داشت!!در طریق این همگامى از رسول خدا انسانیت و اخلاق اسلامى،قرآن آموزى و فهم قرآن مىگرفت و انبوهى از همین ذخایر بود که على را سرمایه حیات مىشد.
همراهى و مددکارى او
آغاز ظهور اسلام و دوران بعثتبود.مشرکان مکه و شیوخ جاهل آن،رسول خدا را آزار مىدادند و در مواردى او را سخت تهدید مىکردند.روزى پیامبر تنها میان جمع آنها گرفتار آمد و در شرایطى قرار گرفت که بدنبال یار و مددکار مىگشت.ناگهان على سر رسید و اعلام کرد من ترا یارى مىکنم (22) ...و این جرات و شجاعت على،اعتماد به نفس و صراحت لهجه او را نشان مىدهد.
زندگى بر رسول خدا در دوران بعثتبسیار سختبود.دشمنان و مشرکان او را به خاطر این دعوت آزار مىدادند.حتى عمر پیش از قبول اسلام،بر پیامبر سخت مىگرفت (23) و وجود و همراهى على در این مرحله نعمتى به حساب مىآمد.او چون سایهاى به دنبال پیامبر بود و او را از آزار و اذیت دور مىداشت. بسیارى از مشرکان با دیدن على به همراه پیامبر جرات آزار او را نمىکردند.
سالهاى اول بعثت پیامبر در محاصره اقتصادى قرار گرفت و ناگزیر زندگى سختى را در شعب ابو طالب آغاز کرد.با اینکه على مىتوانست زندگى آرام و بدوندردسرى داشته باشد.خود را از پیامبر دور نداشت و در شعب با او همراه شد و در کمک رسانى به رسول خدا صلى الله علیه و آله،در چنان شرایط سخت نقش او فوق العاده بود،همانگونه که در دوران قبل از بعثت در ایجاد رابطه بین رسول خدا و خانوادهاش،از غار حراء و خانهاش نقش فوق العادهاى داشت (و لقد کان یجاور فى کل سنة بحراء فاراه و لا یرى غیرى (24)
همراهى در مدینه
على علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله هرگز جدائى نداشت.آن روز که پیامبر از مکه قصد مهاجرت کرد،على تنها براى حفظ جان او از خطر دو سه روزى را در مکه تنها ماند و در نخستین فرصتخود را به او رسانید و همراهى و همگامیش را ادامه داد.پیامبر آنقدر در قبا منتظر ماند تا على بر او وارد شد و آنگاه با هم وارد مدینه شدند.
در تمام برنامهها و طرح ریزىهاى مدینه على حضور داشت.در همه جنگها چهره و قامت على مىدرخشید.در نشر دعوت پیامبر و در انجام دادن ماموریتهایش،در عرصه جنگ و جهاد اسلام،در دفاع از جان پیامبر،در حفظ و کتابت قرآن،و در همه زمینهها و حادثهها على را نقشى مهم و اساسى بود.
در سال اول هجرت که رسول خدا عقد برادرى را در بین مسلمانان برقرار کرد على را برادر خود خواند (25) و بعدها هم دیدیم که داماد او و ابو الریحانتین شد.و در خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله به عنوان شخصیت دوم اسلام مطرح بود.اسلام از قدم و بیان و شمشیر على بهرهها گرفت و شجاعت و ایمان و تقواى على راهگشائىهاى خوبى براى اسلام و مسلمین داشت.
در فتح مکه با پیامبر بود و با جرات ایمانى و شجاعت قلبى بتهاى کعبه را شکست و آن خان توحید را از لوث بتها تطهیر کرد و این مسالهاى بود کهاجرایش امروزه آسان به نظر مىآید.ولى وارد دنیاى اندیشه آن روز شوید تا عظمت و اهمیت آن را دریابید.
حاصل همراهى
على علیه السلام به مدت یک سوم قرن با پیامبر زیست،دنبالهرو راه او یعنى راه وحى و قرآن بود. همهگاه به خانه پیامبر اجازه ورود داشت،حتى به هنگام شب و هنگام سحر،که رسول خدا را وظیفه بیدارى و عبادت در آن ساعات بود.
این همراهى و همگامى ضمن اینکه به نفع اسلام و رشد و نشر آئین الهى بود على علیه السلام را هم ساخته و ورزیدهتر مىساخت.او با نفس ملکوتى پیامبر همراه شد و همانند پیامبر راهى به عالم غیب داشت رسول خدا به او فرمود:تو همان چیزى را مىشنوى که من مىشنوم و همان چیزى را مىبینى که من مىبینم (26) .
این پیشروى و رشد به میزانى بود که على مىفرماید:در حین نزول وحى بر پیامبر صداى ناله شیطان را شنیدم و از او پرسیدم این چه نالهاى است؟فرمود این شیطان است که از عبادت خدا مایوس شده است (و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزول الوحى علیه صلى الله علیه و آله فقلتیا رسول الله ما هذه الرنة؟فقال هذا الشیطان قد آیس من عبادته (27) ...)
منزلت على علیه السلام
على در سایه همگامى و همراهى با رسول خدا صلى الله علیه و آله،عبادت و ایمان و طاعتش به درجهاى رسید که احدى را یاراى همگامى و همشانى با او نبود و این مسالهاى مورد اتفاق است و همه فرق اسلامى در نوشتههاى خود بدان اشاره دارند.
رسول خدا گاهى او را حبیب خود مىخواند،و زمانى او را خلیلى صدا مىکرد،گاهى هم او را وزیرى.و این مقام و منزلت على علیه السلام را نشان مىدهد (28) .و هم به او فرمود تو در همان شان شنوائى و بینائى منى،با این تفاوت که تو پیامبر نیستى،و لکن وزیر منى،و در مسیر خیر و حق و سعادتى (29) .و نیز پیامبر به او فرمود:تو برادر من در دنیا و آخرت هستى.انت اخى فى الدنیا و الآخرة (30) .
فصل 9
همراه در هجرت
مقدمه
دوران بعثت رسول خدا صلى الله علیه و آله در مکه دورانى سخت و طاقت فرسا بود.پیامبر خدا و پیروانش تامین جانى نداشتند.برخى از آنها به حبشه هجرت داده شدهاند و بعضى همچون یاسر و سمیه تحت فشارها و شکنجهها جان سپردند.هر روز یک مساله بود هر روز یک زنگ خطر،که اگر تحمل پیامبر و همراهى على نبود خطر دو چندان مىشد.
وجود خدیجه همسر و یاور رسول خدا براى او نعمتى به حساب مىآمد.چه بسیار از کافران به خاطر بهرهمندى از عنایات سابق خدیجه،با او ملاحظاتى داشتند و به خاطر او مىکوشیدند که به پیامبر کمتر آزار رسانند.وجود ابو طالب هم به خاطر حمایت از رسول خدا صلى الله علیه و آله نعمتى بزرگ براى جامعه اسلامى بود و متاسفانه این دو به فاصلهاى اندک از یکدیگر زندگى را بدرود گفتند و رسول خدا جرىتر شود.
على علیه السلام در سالهاى قبل از هجرت جوانى زبده و قهرمانى پر هیبتبود.همه مجاهدات خود را براى بسط اسلام،حمایت از پیامبر،و سازماندهى نیروهاى محدود او بسیج کرده بود.او محو در رسول خدا صلى الله علیه و آله و همهگاه به همراه او بود.و براى نشر دینش از فداکارى مضایقه نمىکرد و در مواردى بسیار خود را سپر بلاىپیامبر قرار میداد.
مقدمات هجرت
شکنجه و آزار
ولى شرایط به گونهاى نبودند که بتوان در این منطقه و محیط فعالیتى داشت و یا به نشر شریعت نوظهور اسلام پرداخت.مشرکان رعبى در دل مردم از شکنجه و آزار بر روى سنگى داغ بوجود آورده بودند که کسى جرات پذیرش اسلام را نداشت.آنها دیده بودند که چگونه بلال،آن برده سیاهپوست را بر روى سنگى داغ خوابانده و بدن او را با نیش خنجر سوراخ کرده و بر محل زخم او میله داغ مىنهادند.
دشمن کم کم جرات یافته و علاوه بر آزار و شکنجه رسول خدا طرح قتل او را تهیه کرده و در پى آن بود که او را یکباره از میان بردارند و خود را راحتسازند.زندگى در میان آنها جدا سخت و ناگوار شده بود.
و در این گیرودار قبیله خزرج در موسم حجبه مکه آمده و با رسول خدا ملاقات کردند پیامبر آنها را به اسلام،به صلح و برادرى،به انس و صفا به دورى از ناپاکىها و پلیدىها و آدم کشىها دعوت کرد.و آنها که خود از آن همه نفاقها و درگیرها بستوه آمده بودند دعوت او را پذیرفته و از او براى شناخت و عمل به دین مبلغ خواستند.
رسول خدا مصعب را که در آن هنگام نوجوانى 17 ساله،مسلمان و از خانواده مشرکان و طرد شده از پدر و مادر بخاطر قبول اسلام بود به عنوان نخستین مبلغ به همراه آنها گسیل داشت.مصعب در مدینه موفقیتهائى داشت.
دل شکسته او بعلت طرد والدین،غربت او از شهر و دیار،عشق او به رسول خدا صلى الله علیه و آله، ایمان راستین او به این آئین مقدس کار خود را کرد.او روزها در محلى،با نواى جاذب و حزین به تلاوت قرآن مىپرداخت و احکام اسلام را براى مردم بیان مىکرد.
تصمیم به قتل پیامبر
مردم مدینه به او روى آوردند و تدریجا جذب دعوت او شدند شهر مدینه کمکم آماده قبول اسلام و پذیرش رسول خدا صلى الله علیه و آله مىشد و این خود موجب نوید خوشى براى دنیاى اسلام بود.در این شرایط حساس و در این مرحله از بعثت که رسول خدا سیزدهمین سال نبوت خود را پشتسر مىگذاشت وضع رشد و پیشرفت اسلام براى مشرکان غیر قابل تحمل شده بود تصمیم گرفته بودند که کار او را یکسره کنند قبایل عرب با هم پیمان بستند که در قتل او مشترکا اقدام نمایند تا خونخواهى از قبیله خاصى نباشد.
از سوى دیگر مردم مدینه از پیامبر دعوت کرده بودند که به یثرب برود و از او به صورت کاملى حمایت نمایند.بدین سان امید نشر و گسترش اسلام در مدینه،و آگاهى توطئه قتل و ترور او در مکه،که از سوى خداوند به او اطلاع شده بود،عزم پیامبر را بر ترک این مردم ناسپاس جزم کرد و او راه هجرت را در پیش گرفت.
على علیه السلام در بستر پیامبر
براى اینکه دشمن رد گم کند،و از حرکت رسول خدا صلى الله علیه و آله آگاه نشود،لازم بود که کسى در بستر پیامبر بخوابد،پارچهاى را بر سر کشد،تا مشرکان مطمئن شوند او هنوز در خانه است و شب هنگام او را مراقب باشند که بیرون نرود،تا سحرگاه یا اول صبح به ترورش به صورت دستجمعى اقدام کنند.
پیشنهاد پیامبر به على بود که او در جایش بخوابد و او پرسید که اگر چنین کند آیا جان رسول خدا به سلامتخواهد بود؟پیامبر فرمود آرى.و بدین سان على در جاى پیامبر خوابید تا او از خطر برهد (31) و ابو بکر هم با پیامبر همراه شد تا بهمدینه بروند (32) و رسول خدا برنامه هجرتش را آغاز کرد.
على علیه السلام راحت و آرام در بستر رسول خدا خوابید و این خطرى عظیم براى او بود،از آن بابت که اگر دشمن با او درگیر مىشد به طور قطع او جان سالم از آن واقعه بدر نمىبرد.به قول و اصطلاح عوام،ریسک بزرگى براى او بود.ابن صباغ از قول رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مىکند که جبرئیل به او گفته بود:بخ بخ بابن ابیطالب،من مثلک؟و قد باهى الله بک الملائکة (33) آفرین بر پسر ابو طالب.کیست که به مثل تو دلدادهاى دلاور باشد.محققا خداوند بوجود تو بر فرشتگان مباهات کرد.
دشمن تا سحرگاهان کشیک مىداد.در راس زمان معینى دستجمعى به خانه پیامبر و به بستر او حمله آوردند و با کمال تعجب على را در بستر او یافتند.خبر پیامبر را از او گرفتند فرمود که او را به من نسپرده بودید.مشرکى گفت او پناه محمد است او را بکشیم.فرمود،افسوس که فرمان حمله ندارم و الا براى این گستاخى که پاى به حریم محمد گذاشتهاید شما را از دم شمشیر مىگذراندم و بدین سان آنها را پراکنده ساخت.خود او بعدها مىفرمود در شب هجرت با جانم رسول خدا را که بهترین افراد روى زمین بود نگهدارى کردم (34) .
هجرت فواطم
على علیه السلام پس از آگاهى که دریافتبا این عمل جان پیامبر زنده ماند نخستین سجده شکر را انجام داد.چند روزى در مکه ماند و امانتهاى مردم را که در نزد رسول خدا بود به آنها برگرداند.و آنگاه براساس برنامهریزى رسول خدا به همراه فاطمهها به سوى مدینه به راه افتاد.
جاسوسان خبر یافتند و به تعقیب او پرداختند.در منطقه صجنان هشتسوار نقابدار به همراهى جناح، غلام حرب بن امیه سر راه بر على گرفتند.على شترها راخواباند،زنان را فرود آورد و آماده دفاع شد.به او گفتند از این راهى که در پیش گرفتهاى بازگرد و گرنه تو را به اجبار باز مىگردانیم و یا سرت را به مکه مىبریم.
على جز دفاع راهى نداشت فرمود آن کس که بخواهد بدنش ریز ریز شود نزدیک آید (35) .
برخى از ماموران ترسیدند و رفتند.جناح شمشیرى حواله على کرد.امام خود را کنار کشید.و سپس حمله مردانهاى کرد و جناح را با شمشیر دو نیم ساخت.آنگاه به همراهان او حمله برد.آنها عذر خواستند و پراکنده گشتند و على موفق و پیروز به راه خود ادامه داد (36) .
انجام ماموریت
على علیه السلام در مسیر مکه تا مدینه پیاده بود و فواطم سواره و غرضش آن بود که از زنان خوب حمایت و مراقبت کند.سرانجام ماموریتخود را به وجهى نیکو انجام داد.در قبا به نزدیکى پیامبر که انتظار او را مىکشید رسید،ولى از شدت درد پا و زخم و ورم دیگر توان راه رفتن نداشت.
رسول خدا صلى الله علیه و آله شخصا به دیدار او شتافت از دیدن وضع پا و زخمهایش به رقت افتاد و گریست.او را در آغوش گرفت پاهاى على را مالش و نوازش داد.و پس از مدتى توقف و آرامش على از درد پا به سوى شهر یثرب که بعدها به مدینه الرسول مشهور شده بود راه افتاد.مردم مدینه به استقبال آمدند و عزیزان سفر کرده و رنج دیده خود را در میان گرفتند.
اهمیتخدمت على علیه السلام
مساله هجرت به خیر و خوشى پایان یافت ولى شجاعت و خدمت فوق العاده على همچنان در تاریخ چون برگ زرینى ثبتشد.به گفته صاحب شواهد آیهشریفه:و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (37) از مردم کسانى هستند که جان را در راه رضاى خداوند مىفروشد و به خطر مىاندازند) نشانه تقدیرى از خدمات على است (38) جز على کیست که حاضر شود جان خود را سپر بلا سازد،خویشتن را فدا نماید تا رسول خدا و به تبع او دین و عقیدهاش زنده بماند.على در آن شب پارچهاى بر سرکشید که به جاى کفنش بود و آنگاه که به بستر مىرفت امیدى به برخاستن و زنده ماندن نبود و اهمیت این فداکارى بر احدى پوشیده نیست.
پىنوشتها
1-نهج البلاغه
2-خطبه 234
3-ص 245 سیره ابن هشام ج 1
4-ص 16 فصول المهمه
5-محمد طبرى شافعى اسلام او را در 16-15 سالگى دانسته-ص 58 ذخائر العقبى
6-ابى الحدید،شرح نهج البلاغه ج 3 ص 258
7-ج 3 تاریخ طبرى ص 1160
8-ج 1 سیره ابن هشام ص 245
9-نهج البلاغه فیض ص 814
10-کامل ج 2 ص 22
11-آیه 30 سوره مریم
12-آیه 12 سوره مریم
13-آیه 4 سوره نجم
14-آیه 214 سوره شعراء
15-ص 217 تاریخ طبرى ج 2
16-همان سند
17-ص 123 کفایة الطالب
18-ص 61 ینابیع الموده
19-سیره ابن هشام ج 1 ص 246
20- آیه 12 سوره الحاقه
21- ص 40 کفایه الطالب
22- تاریخ 14 معصوم
23- اسدالغابه ج 4 ص 53
24- خطبه 234 نهج البلاغه
25- ص 22 فصوص المهمه
26- خطبه قاصعه
27 همان منبع
28 - ص 213 محاضرات راغب
29- خطره 234 نهج البلاغه
30- ص 194 کفایه الطالب
31- ج 1 سیره ابن هشام ص 481
32- تاریخ طبرى ج 3 ص 1234
33- فصول المهمه ص 33
34- بحار الانوار ج 36 ص 46
35- ص 300 امالى طوسى
36- ص 115 فاطمه زهرا - ترجمه صادقى
37- آیه 207 سوره بقره
38- الشواهد التنزیل ص 96
در مکتب امام امیرالمومنین (ع) صفحه 61
دکتر على قائمى
[ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 3:17 صبح ] [ جلال ]